مقدمه
اي برادر تو همه انديشهاي مابقي خود استخوان و ريشهاي
گر بود انديشهات گل گلشني وربود خار هيمه گلخني
بسياري از باورها، نگرشها يا كليشههاي ذهني كه بصورت عادت در ميان افراد جريان دارد، ممكن است زندگي افراد خانواده را با مشكل روبرو سازد. اين كليشههاي ذهني تحت تأثير اجتماع ياد گرفته شده، بتدريج رشد كرده و بسياري از مواقع ناآگاهانه فعال است. بعضي از اين نگرشها يا كليشهها ميتواند مطلوب باشد، اما شاهد آن هستيم كه پارهاي از امور نيز نادرست است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1 ـ اگر عاشق هم باشيم هيچ مسئلهاي در زندگي زناشويي پيش نميآيد.
عاشق شدن و علاقمند شدن مشكل نيست، در عشق ماندن مهم است، عشق مسئوليت دارد، بيان عشق و عاطفه يكي از ابعاد مهم در عشق ماندن است.
2 ـ كافي است نسبت به هم علاقمند باشيم، لازم نيست بهم بگوئيم. بيان عشق به شيوه هيجان آفرين و غافلگير كننده لازمه عشق و علاقمندي است.
3 ـ اگر شما مرد و زن مناسبي را انتخاب كرديد شما خوشبخت خواهيد شد.
اين باور اشتباه است زيرا چيزي كه فرد در نظر نگرفته است تغيير است، ما بايد هميشه براي زندگي خوب تلاش كنيم.
4 ـ زن و شوهر موفق زن و شوهري هستند كه هيچوقت در زندگي با مسئلهاي روبرو نشوند. باور درست آن است كه زن و شوهر موفق زن و شوهري هستند كه اگر مسئلهاي پيش آمد ميدانند چگونه آنرا حل كنند.
5 ـ از زمان ازدواج بايد با يكديگر فقط بصورت يك زوج و با آمال و آرزوهاي مشترك نگاه كرد. اشكال اين باور آن است كه فرديت در نظر گرفته نميشود. اگر ما فرد را دوست داريم بايد به امنيت فردي وي نيز بها دهيم.
6 ـ زن بايد بداند كه پس از ازدواج، شوهر نوعي مالكيت نسبت به او دارد. در اين باور
به زن به عنوان يك انسان صاحب فكر، نظر، عقيده آزاد و تصميم گيرنده نگاه نشده است.
7 ـ زن ميبايست به كليه تقاضاهاي جنسي شوهرش هر وقت كه بخواهد پاسخ دهد.
در اينجا فقط به تمايلات مرد توجه شده است و انگيزه زن ناديده گرفته شده است.
8 ـ بهترين راه عشق ورزيدن در ازدواج اين است كه احتياجات خودتان را تابع احساسات همسرتان بنماييد. بايد دانست عشق حل شدن در ديگري نيست، بها دادن يعني ارزش دادن به او است.
(عليايي زند، 1374 ـ شوشتروم، 1369)
زنان
طي سالهاي اخير توجه زيادي معطوف به اثرات باورهاي كليشهاي (stereotyping) درباره نقش جنسيتي (Sexrole) پي آمدهاي زيان آور آن خصوصاً
در مورد زنان به عمل آمده است. با اين حال به قول اولسن (1983) موانع بسياري وجود دارد كه زنان را به عنوان اعضاي جامعه انساني از تحقق كامل قابليتهايشان باز ميدارد. زن امروز براي زندگي در جهاني تربيت ميشود كه انتظارات آن غير از انتظارات دنياي ديروز است. اين موانع پيچيده و چند بعدياند. بعضي از آنها مانند جنيست، نژاد، قوميت و باورهاي كليشهاي جامعه خارج از كنترل اوست. آنچه تحت نفوذ مستقيم اوست آن است كه ميتواند تجارب زندگي خود را طوري تجزيه و تحليل كند كه از توان تلقي خود به عنوان يك موجود كامل برخوردار گردد. او ميتواند نحوه استفاده از اين منابع را براي ايجاد تغيير در روابط شخصي و پيشگامي خود فرا گيرد.
زنان حتي بدون موانع ناشي از سوگيريهاي جنسي هنوز هم براي كسب هويت نقش جنسي و سرنوشت خود با مشكلات و باورهاي كليشهاي مواجهاند. ماكوبي و جكلين (Maccoby and jacklin) (1974) به برخي از متداولترين باورهاي قالبي درباره نقش جنسيتي اشاره ميكنند:
1 ـ زنان بيش از مردان مستعد متقاعد شدن هستند.
2 ـ عزت نفس زنان پايينتر است.
3 ـ زنان در فراگيري مطالب عادي و تكاليف ساده تكراري موفقترند در حاليكه مردان وظايفي را بهتر انجام ميدهند كه مستلزم يادگيري بهتر فرايندهاي شناختي و بازداري پاسخهاي كسب شده پيشين است.
4 ـ مردان تحليلگرترند.
5 ـ مردان بيشتر اهل رقابتند.
6 ـ مردان سلطه جو و زنان متكياند.
7 ـ زنان تسليمگرترند.
8 ـ زنان عاطفيترند.
9 ـ مردان پرخاشگرترند.
بنا به گزارش ماكوبي وجكلين در بررسي همه جانبه تحقيقات موجود فقط مورد آخر از پشتوانه تجربي برخوردار است.
بنابراين آنچه نقش افراد را در مواجه با زنان پيچيدهتر ميكند نه فقط برداشت خود آنان از نقش متناسب ايشان بلكه عمدتاً نظر جامعه است كه جنسيت را محدود كننده، فرصتهاي زنان ميدانند. عامل ديگر انتظار نقشهاي چندگانه از آنها است (گيبسون و ميشل، 1994)
رابطه زناشويي خوب شرايطي است كه در آن دو انسان كامل و متفاوت تصميم ميگيرند كه باهم ارتباط صميمانه برقرار كنند و با اين حال هر دو ميتوانند بدون يكديگر نيز به زندگي خود ادامه دهند.
شرايط مغاير اين موقعيت مشمول كساني است كه فكر ميكنند بدون همسرشان زندگي براي آنها امكان پذير نيست.
از كودكي به ما گفتهاند كه جدا نشدن و باهم ماندن را عشق حقيقي بدانيم. بخصوص به زنها توصيه ميكنند عشق واقعي خود را بيابند و زندگي خود را ارزاني او كنند. آنچه عشق واقعي خوانده ميشود در عمل و در واقع يك رابطه اعتيادي است. زن و شوهر به اين نتيجه ميرسند كه بدون يكديگر نميتوانند زندگي كنند و اين مسلماً رابطهاي خطرناك است. آنچه متأسفانه مطرح است تشويق رنج كشيدن است يعني اين نظر را ميستاييد كه خوشبختي و كامل شدن را بايد در ديگري جستجو كرد. عباراتي از اين گونه (كنار مرد خود بايست) (او خورشيد روز من است) (خداوند مرا صاحب همه چيز كرد).
باور ما از ازدواج برداشت ما را از عشق مشخص ميسازد. باورهاي ما درباره عشق به واقع شكلي از اعتياد هستند.
بسياري به ما درس و ابستگي عشق از نوع انفعالي ميدهند به ما ميآموزند كه بالاترين درجه عشق از خود گذشتگي و قرباني كردن خويشتن است. در صورتيكه عشق شكلي از كار است، مستلزم تعهد غلبه بر تنبلي، احترام، ارزش دادن و در عين حال ارزش خواستن. بنابراين يك احساس ساده نيست بلكه اعمال اراده و يك تصميم است. (شاملو،1372)
برخي از افكار اتوماتيك با باورهاي مربوط به روابط زناشويي كه در موقعيتهاي مختلف به سراغ ذهن افراد ميآيد و چه بسا سرشار از خطا باشد عبارت است از:
1 ـ اگر همسرم به راحتي مرا دوست داشت باهم مشاجره نميكرديم.
2 ـ اگر همسرم به من توجه داشت هميشه به من محبت ميكرد.
3 ـ اگر همسرم از من عصباني شود و يا در حضور ديگران از من انتقاد كند نشانه آن است كه مرا واقعاً دوست ندارد.
4 ـ لزومي به گفتن نيست همسرم بايد بداند من به چه چيزهايي اهميت ميدهم.
5 ـ اگر مجبور باشم همه خواستههايم را مطرح كنم نمك زندگي از دست ميرود.
6 ـ اگر همسرم براي من ارزشي قائل بود مطابق ميل من رفتار ميكرد.
7 ـ ازدواج خوب عاري از هر مسأله و گرفتاري است./ع
نظرات شما عزیزان: