آموزش پیش از ازدواج‘ خانواده‘ مهارتهای زندگی‘ وغیره آموزشی
| |||||||||||
|
مقدمه
زندگي هر انساني پر از فراز و نشيب است. هيچ روزي مانند روز قبل نيست و هر روز مسايل و موضوعات جديدي در زندگي انسان رخ ميدهد. هرچه سرعت تغيير و تحولات در جوامع افزايش مييابد و جوامع از شكل ساده و ابتدايي خود فاصله ميگيرند و به سمت صنعتي شدن حركت ميكنند مسايل و مشكلات آنان نيز بيشتر خواهد شد.
براي اين كه بتوانيم سختيهاي زندگي را كه بنا به ماهيت انسانيمان و ساختار زندگي اجتماعيامان مجبور به دست و پنجه نرم كردن با آنها هستيم، پشت سر بگذاريم، نياز به حمايتهاي اجتماعي داريم و يكي از مهمترين اين حمايتها، همدلي است.
در ذهن خود لحظهاي را تصور كنيد، كه با كولهباري از غم در كنار دوستي صميمي نشستهايد و با هم چاي مينوشيد. دوست شما با دقت به سخنان شما گوش ميدهد. براي بهتر فهميدن آنچه شما ميگوئيد سؤالي ميپرسد و به شما اين احساس را منتقل ميكند، كه حرف شما را ميفهمد و ميتواند بسياري از مسايل را كه شايد مخالف با عقايد و احساسات او است بپذيرد و مهمتر از همه اين كه شما را دوست دارد. پس از سپري شدن اين زمان 2 الي 3 ساعته و شايد كمتر شما چه احساسي داريد؟ آيا احساس نميكنيد كه سبكتر شدهايد؟ آيا احساس نميكنيد كه آرامتر شدهايد؟ و چه بسا در حين اين گفتگوي دوستانه خود بتوانيد راه حلي براي مشكلتان پيدا كنيد.
اينك از دوست خود خداحافظي ميكنيد و از او جدا ميشويد، اما انرژي حاصل از اين همدلي در وجود شما است و اين انرژي به شما توان ميبخشد كه خود را بهتر ببينيد. به ارتباطاتي كه بعد از اين رابطه همدلانه با ديگران داريد توجه كنيد! بهنظر ميرسد اكنون كه خود را بهتر پذيرفتهايد، با ديگران نيز ميتوانيد ارتباطي بهتر و خوشايندتر برقرار كنيد.
محققان معتقدند، همدلي توانمنديايي است كه وجود آن را از نخستين سالهاي زندگي در كودك ميتوان مشاهده كرد. از نخستين سالهاي زندگي، بسياري از رفتارهاي كودك حاكي از اين واقعيتند كه او قادر به درك ديگران است و ميتواند با آنان همدلي كند.
براي مثال:
با مشاهده زمين خوردن كودكي ديگر، اشك در چشمان علي كوچولوي نه ماه، حلقه زد و به سوي مادرش خزيد تا در آغوش او پناه گيرد، گويي كه خود او آسيب ديده بود. مريم پانزده ماهه، خرس كوچك خود را به دوست گريانش نسرين داد، وقتي ديد كه او باز هم گريه ميكند، عروسكي را كه مادرش به تازگي خريده بود، براي نسرين آورد[1].
با وجود اين كه ما شاهد همدلي از نخستين سالهاي زندگي در افراد هستيم. اما افراد مختلف از نظر توانايي و تمايل به همدلي كردن با ديگران متفاوتند. تفاوت موجود در ميل به همدلي در افراد مختلف به نحوه تربيت كودكان از جانب والدين بستگي دارد. درصد قابل توجهي از رفتارهاي همدلانه كودكان از طريق تماشاي نحوهي واكنش نشان دادن اطرافيان در مقابل درماندگي ديگران شكل ميگيرد. كودكان با تقليد از آنچه كه ميبينند، مجموعه رفتارهايي از واكنشهاي حاكي از همدلي را در خود بوجود ميآورند.
از ديگر سو، در سراسر اين سرزمين پهناور، ما شاهد اين واقعيت هستيم كه با بزرگتر شدن كودكان و ورود آنها به جامعه توان همدلي در افراد كاهش مييابد و اين يكي از بزرگترين معضلات جامعه صنعتي است.
در جوامع امروزي به دليل ماشيني شدن زندگي و كمتر بهادادن به ارتباطات ميان فردي، دامنه ارتباطات بين فردي محدودتر شده و در اين محدوده نيز هر يك از ما آنقدر درگير مسايل شخصي خويش هستيم كه فرصتي براي با هم بودن پيدا نميكنيم و يا اينقدر ارتباطات مرزبندي شده است، كه در هنگام وقوع مشكلات خواه بهدليل احترام گذاردن به وقت ديگران و خواه به دليل عدم اعتمادي كه حاصل اين تمدن است، به خود اجازه نميدهيم مسايل خود را با ديگران در ميان بگذاريم. و به اين ترتيب روز به روز ميزان توان همدلي ما با ديگران كمتر ميشود.
حال كه به نقش پر اهميت همدلي پي بردهايد، ممكن است اين سؤال در ذهن شما شكل بگيرد كه همدلي چيست؟ و چگونه ميتوان اين توانايي را در خود پرورش داد؟
با توجه به گفتههاي فوق، چه برداشتي از همدلي در ذهن شما شكل گرفته است؟ يا بهعبارتي ديگر بهنظر شما منظور از همدلي چيست؟
تعريف همدلي
همدلي نوع خاصي از توجه داشتن به ديدگاه ديگري است. به اين معنا كه “فرد از طريق ادراك واكنشهاي عاطفي ديگران، واكنشهايي عاطفي از خود نشان ميدهد كه به آن همدلي ميگويند.”
دانشمندان معتقدند، همدلي دو جزء شناختي و يك جزء عاطفي دارد. اجزاي شناختي همدلي عبارتند از توانايي در شناسايي و نامگذاري حالات ديگران و توانايي در حدس زدن ديدگاه شخص ديگر و جزء عاطفي آن توانايي نشان دادن پاسخ عاطفي مناسب است.
به منظور برقراري روابط همدلانه، فرد بايد بتواند خود را به جاي ديگران بگذارد، امور را از ديدگاه آنان ببيند و از خود بپرسد كه اگر من به جاي او و در شرايط او بودم چه احساسي داشتم؟
شرط لازم براي انجام چنين كاري خودآگاهي است. وقتي شما ويژگيها، موفقيتها و شكستهاي خود را شناختيد، آنها را پذيرفتيد و به خود به عنوان يك “انسان ارزشمند” احترام گذاشتيد، آنگاه ميتوانيد ديگران را با همان وضعيتي كه هستند با تمام ضعفها و توانمنديهايشان بپذيريد و به آنها احترام گذاريد.
از ديگر شرايط لازم براي ايجاد همدلي بين افراد، اعتماد متقابل است. بهعبارت ديگر همدلي هنگامي بوجود ميآيد كه طرفين درگير در ارتباط، نسبت به همديگر يكدلي، آسايش و امنيت خاطر داشته باشند. و اين اعتماد حاصل نميشود مگر با شناخت تفاوتهاي فردي و احترام گذاردن به آن.
اما به راستي اين تفاوتهاي فردي چيست؟ و چگونه ارتباطات ما را تحتالشعاع قرار ميدهد؟
آيا تا كنون به تفاوتهايي كه بين شما و ديگران وجود دارد توجه كردهايد؟ آيا با خود فكر كردهايد كه علت اين همه تفاوت چيست؟
تفاوتهاي بين فردي و تأثير آن در برقراري روابط همدلانه
با اطمينان ميتوان گفت كه هر يك از شما (تجربياتي داشتهايد كه نشان دهنده تفاوت شما با ديگران است.) و به خوبي درك كرده و ميدانيد كه تفاوتهايي شايد بسيار عميق بين شما و دوستانتان، شما و همسرتان و حتي شايد بين شما و والدينتان وجود دارد. شما مردي هستيد خوش مشرب و بگو و بخند و خواهان برقراري ارتباطات هر چه بيشتر، و همسر شما دختري است آرام، اهل مطالعه و با دوستاني بسيار محدود.
به راستي ريشهي اين تفاوتها در كجاست؟
محققان بر اين باورند كه دو عامل اصلي تفاوتهاي بين فردي، يكي تفاوت در ساختار ژنتيكي افراد و ديگري تفاوت در محيط زندگي آنان است.
هر فرد ساختار ژنتيكي خاص خود دارد و هر خانوادهاي سبك و روش زندگي مخصوص به خود را داراست. خانوادههاي مختلف بر اساس روشهاي تربيتي متفاوتي كه دارند كودكاني متفاوت تربيت ميكنند. محيط مدرسه، دوستان و همسالان هر يك به گونهاي خاص در چگونگي رشد شخصيت ما تأثير ميگذارند و فرهنگ حاكم بر جامعه و طبقه اجتماعي خاصي كه هر يك از ما در آن قرار گرفتهايم، خود بر چگونه بودن و ويژگيهاي رواني ـ اجتماعي ما تأثير ميگذارد.
مجموعهي عوامل فوق سبب ميشوند، تا هر يك از ما فردي منحصر به فرد بوده و در بعضي زمينهها و در خصوص بعضي ويژگيها با ديگران متفاوت باشيم و از جهت برخي ويژگيها و خصوصيات بين ما شباهت وجود داشته باشد.
از سوي ديگر، در تعاملات بين فردي خود به خوبي به اين نكته واقف ميشويم كه با گروهي از انسانها تفاوتهاي بيشتر و عميقتري داريم و با گروهي ديگر اين اختلافات كمتر است. نحوهي نگرشي كه مانسبت به تفاوتهاي بين فردي داريم بر چگونگي برخورد ما با ديگران اثر ميگذارد.
بعضي از افراد بر اين باورند كه تفاوتها مانعي بزرگ بر سر راه روابط صميمانه است، و هنگامي كه خواهان برقراري روابط نزديك با ديگران هستيم، بايد دقت كنيم تا افرادي را برگزينيم كه بيشترين شباهتها را با ما دارند.
مسلماً چنين باورهايي به فرد اجازه نميدهد كه با صبر و تحمل به احساسات و افكار ديگران توجه كند و ديگران را همانگونه كه هستند، ببيند، بپذيرد و دوست بدارد. شايد بتوان گفت بسياري از رفتارهاي نامناسبي كه ما در جوامع مختلف شاهد آن هستيم رفتارهايي همچون بي عدالتيها، تبعيضها، تحقيرها و تهديدها و … ناشي از همين باور غلط است.
از سوي ديگر برخي ديگر از انسانها بر اين باورند كه تفاوتها فرصتيهايي مغتنم در زندگي هر فرد است. تفاوتها فرصتهاي چالش برانگيزي هستند كه به ما اجازه ميدهند دوباره خود را، نقاط ضعف و قوتمان را ببينيم. تفاوتها ميدان عمل مهارتهاي آموخته شده ماست، جايي كه ميتوانيم در آن توانمنديهايي را كه كسب كردهايم به شكل عملي تجربه كنيم، و ببينيم چقدر در عمل ميتوانيم آموختههاي خود را پياده كنيم و در اين ميان دوباره ضعفها و توانمنديهاي خود را مورد مشاهده قرار دهيم. تفاوتها به ما فرصت ميدهند كه بفهميم چه مهارتهايي را بلد نيستيم و بايد بدنبال كسب آن باشيم.
چنين نگرشي به تفاوتهاي بين فردي باعث ميشود، كه فرد مشتاقانه و با صبر و تحمل به ديگران توجه كند و با تكيه بر شباهتها، شباهتهايي هر چند ناچيز، به مشاهده تفاوتها بپردازد و از تفاوتها، سكوي پرشي بسازد در جهت رشد و شكوفايي هر چه بيشتر خود و ديگران. در سايهي چنين نگرشي ميتوانيم ديگران را با همه تفاوتهايشان بپذيريم، دوست بداريم و محترم بشماريم.
علاوه بر اين چنين افرادي بر اين باورند كه دنيا و هر آنچه بر آن حاكم است حول محور من، باورها و افكار و رفتار و احساسات من نميچرخد. هر انساني متناسب با شرايط زندگي خود، تجربيات گذشته خود و عواملي ديگر، سبك خاصي از زندگي را در پيش ميگيرد كه ممكن است با سبك زندگي من بسيار متفاوت باشد، و اين تفاوتهاست كه به زندگي تازگي و تنوع ميبخشد.
توجه به تفاوتهاي فردي، پذيرش آنها و احترام به اين تفاوتها يكي از اصول پايهاي و مهم در برقراري روابط همدلانه با ديگران است.
در پايان ذكر اين نكته ضروري است، كه هدف از توجه به تفاوتهاي بين فردي، ناديده انگاشتن و كم اهميت تلقي كردن نقش شباهتها در برقراري روابط همدلانه نيست. مسلماً هر چه قدر شباهتهاي بين فردي بيشتر باشد توان برقراري روابط همدلانه بيشتر خواهد بود. هدف ما اين است كه توجه شما را به اين نكته جلب نماييم، كه با مشاهده تفاوتها اين ذهنيت پيش نيايد كه چون ما با يكديگر متفاوت هستيم پس نميتوانيم همديگر را درك نموده و با يكديگر همدلي نماييم. بلكه با آگاهي داشتن از اين واقعيت كه هر انساني از پارهاي جهات مشابه ديگران و از پارهاي جهات متفاوت با ديگران است، ميتوان به دنبال پيدا كردن شباهتهاي خود با ديگران بود. ميان مردم وجوه اشتراك زيادي وجود دارد كه ميتوان با تمرين، راهي براي كشف آنها پيدا كرد.
متخصصان علوم رفتاري بر اين باورند كه همدلي مهارتي است كه ميتوان آن را پرورش داد. اينان به منظور دستيابي به همدلي هر چه بهتر با ديگران راههاي مختلفي را پيشنهاد ميكنند. در اين جا ما به اشاره برخي از اين راهكارها پرداختهايم.
راههاي رسيدن به همدلي
v درك چارچوب ذهني ديگران
درك هر يك از ما از يك موقعيت خاص، با ديگري كاملاً متفاوت است. زيرا هر يك از ما آن را بر حسب تجربيات خود تعبير و تفسير ميكنيم. همانطور كه قبلاً هم اشاره شد، چارچوب ذهني هر كسي، شامل مجموعه شرايط منحصر به فردي است كه ريشه در زمينههاي خانوادگي، تربيتي، استعدادهاي طبيعي و شخصيت او دارد. در نتيجه استنباط و احساس هر فرد بر حسب نوع ارزيابي او از وقايع مختلف، متفاوت است. براي مثال، بعضي افراد مايلند دربارهي موضوعي به تفضيل بشنوند، در صورتي كه عدهاي ديگر تنها ميخواهند از نتايج چيزي با خبر شوند. برخي افراد براي اين كه خوب كار كنند، نياز دارند كه در محيط كار با ديگران روابط دوستانه و صميمانهاي برقرار كنند، در صورتي كه شماري ديگر صرفاً تمام توجه خود را به كيفيت كار خويش معطوف ميدارند و به رابطه خود با ديگران توجهي نميكنند. گروهي تنها به اين فكرند كه كاري را به هر ترتيبي، زودتر از ديگران به پايان برسانند، در صورتي كه عدهاي ديگر معتقدند آنچه اهميت دارد كيفيت كار است و مدت زمان انجام كار به هيچ وجه مهم نيست. كوتاه سخن آنكه، همه چيز براي همه كس به يك ميزان اهميت ندارد. هرگاه بتوانيم چارچوب ذهني ديگران را بشناسيم و بدانيم چه چيزي برايشان اهميت دارد، با برآوردن انتظاراتشان به سهولت ميتوانيم با آنها رابطهاي گرم و صميمي ايجاد كرده و در آنها نفوذ كنيم.
براي شناخت چارچوبهاي ذهني افراد مختلف بايد از سوابق زندگي و تجربيات گذشته آنها اطلاعاتي به دست آورد، از نقاط ضعف، حساسيتها و گرايشهاي آنها آگاه شد و سپس مسايل را از دريچه چشم آنها ديد. در واقع بايد حدالامكان چارچوب ذهني خود را به چارچوب ذهني فرد ديگر نزديكتر كرد، تا زمينهي سخن گفتن فراهم آيد و ارتباط برقرار شود. به بياني ديگر، براي ايجاد ارتباطي موفق با يكديگر، بايد چارچوبهاي ذهني متقارن و همساز باشند.
خواه چارچوبهاي ذهني ما به طور طبيعي به هم نزديك باشند و خواه به اختيار آنها را به هم نزديك كنيم، هر چه اين تقارن بيشتر باشد، ارتباط ما با يكديكر موفقتر و توان همدلي كردن ما با ديگران بيشتر است. به هر تقدير، همرنگي و انطباق چارچوبهاي ذهني دو نفر، نقطهي عطف يك رابطه موثر و مفيد بين آنها بوده و مفهوم واقعي تفاهم، توافق و همدلي است.
v كنترل احساسات و هيجانات
در دنياي ارتباطات، هر فرد با دامنهاي وسيع از مسايل ارتباطي رودرو است. مسايلي كه تحريك كننده و برانگيزنده هيجانها (خواه خوشايند و خواه ناخوشايند) هستند. افراد مختلف در برابر محركهاي مشابه احساسات مختلفي را تجربه ميكنند. براي مثال در برخورد با يك رويداد خاص فردي ممكن است عصباني شود، ديگري غمگين و ناراحت شده و شخص ثالثي به راحتي از كنار آن رويداد خاص ميگذرد. علاوه بر اين، ميتوان تفاوتهاي فردي را در موقعيتهايي كه افراد يك هيجان مشابه دارند مشاهده كرد. براي مثال دو نفر را تصور كنيد كه بر سر مسألهاي بسيار عصباني هستند، اين دو نفر يك احساس واحد دارند، اما احساس خود را به شكلهاي مختلفي بروز مي دهند. اولي سريعاً عكسالعمل نشان داده، فحاشي ميكند و يا طرفش را كتك ميزند و ديگري احساسات خود را كنترل نموده، از عكسالعمل آني خودداري ميكند و قبل از بروز هر عكسالعملي فكر ميكند، سهم خود را ميبيند و سپس متناسب با موقعيت عكسالعمل نشان ميدهد.
ميزان مهارت افراد در بيان احساسات، شايستگي اجتماعي مهمي است، كه به برقراري ارتباط هر چه بهتر با ديگران كمك ميكند. مهارت بيان احساس به شكل مناسب يكي از اجزاء سازندهي هوش هيجاني است.
هوش هيجاني، مجموعهاي از توانمنديهاست كه طي آن فرد ميتواند انگيزهي خود را حفظ نموده، در مقابل ناملايمات پايداري كند و تكانشهاي خود را كنترل نمايد و متناسب با موقعيت پاسخي مناسب بدهد.
اينك سؤالي كه ممكن است مطرح شود اين است، كه آيا ما براي برقراري روابط همدلانه نيازمند برخورداري از هوش هيجاني هستيم؟ آيا براي برقراري روابط همدلانه كنترل احساسات و عواطف ضروري است؟
حقيقت امر اين است كه يكي از عوامل زير بنايي در دستيابي به همدلي تسلط بر هيجانات و احساسات است. براي برقراري روابط همدلانه نياز داريم احساسات خود را بشناسيم و كنترل تكانشهايمان را در دست بگيريم و اجازه ندهيم پريشاني خاطر، تفكر ما را خدشهدار كند.
براي روشن شدن هر چه بيشتر مطلب فوق به اين مثال توجه كنيد؛ تصور كنيد دوستي به دليل اعتمادي كه به شما دارد، براي اين كه كمي آرامتر شود نزد شما ميآيد. اگر شما مهارت كنترل احساسات و هيجانات خود را نداشته باشيد؛ بهدليل تفاوتهاي فكري، رفتاري و احساسي كه با يكديگر داريد ممكن است عصباني شويد و اين احساس ناخوشايند را به وي نيز منتقل نماييد. با انتقال احساس منفي، شما دوست خود را به دفاع كردن از خود وا ميداريد. اين دفاعها مانعي بزرگ بر سر راه روابط همدلانه شما است. انتقال احساسات منفي به ديگران و عدم كنترل هيجانها از مهمترين عوامل تخريب روابط همدلانه است.
شواهد بسياري ثابت ميكند كه افرادي كه داراي مهارتهاي هيجاني هستند و به سطحي از خويشتن داري دست يافتهاند، احساسات ديگران را بهتر ميشناسد. اين احساسات را بهتر درك ميكنند و برخورد موثري با آن دارند.
از سوي ديگر تحقيقات نشان داده كه افرادي كه از همدلي بيشتري دارند، به علايم هيجاني ظريفي كه نشان دهندهي نيازها و خواستههاي ديگران است توجه بيشتري نشان ميدهند و قادرند علايم ظريفي را كه برانگيزنده احساسات ناخوشايند در ديگران هستند شناسايي كرده و كنترل نمايند. بهعبارت ديگر اين افراد بر اين باورند كه هر يك از ما در برخورد با ديگران علايم عاطفي ارسال ميكنيم، اين علايم بر افرادي كه با ما هستند اثر ميگذارد. هر چه قدر بر علايم ارسالي خود كنترل بيشتري داشته باشيم در روابط بين فردي خود موفقتر خواهيم بود.
v گوش دادن
براي آنكه بتوانيم با ديگران همدلي كنيم، تنها شنيدن مهم نيست، بلكه بايد واقعاً گوش كنيد. گوش كردن را هرگز نبايد نيمه ديگر صحبت كردن تلقي كرد. بايد به غير از گوش از قلب و چشمان خود نيز مدد بگيريد و به اصطلاح به سخنان گوينده گوش دل بسپاريد. استماع واقعي مستلزم آن است كه به طور موقت احساسات شخصي، انتظارات و پيشداوريها را از دخالت در قدرت شنوايي خود دور نگه داريد و به همه چيز از دريچهي چشم گوينده بنگريد. حسن استماع كار دشواري است و انرژي زيادي ميطلبد.
علاوه بر اين، براي دروني كردن و استفاده مناسب از اين مهارت آموخته شده تمرينات مكرر و مداوم ضروري است. آموختنِ فن پيچيدهي حسن استماع، نياز به تمرين زيادي دارد. ما عادات نامطلوب فراواني داريم و طبعاً مايليم بر آنها چيره شويم. يكي از آنها سرسري شنيدن است. خوب گوش كردن كار دشواري است، به همين دليل اغلب از پرداختن به آن شانه خالي ميكنيم.
از سوي ديگر، توجه به اين نكته ضروري است كه گوش دادن با شنيدن فرق دارد، گوش دادن عملي ارادي است كه به صبر و توجه نياز دارد. دقيق شنيدن عامل مهمي در درك ديگران است و در عين حال موانع و سدهاي ارتباطي را از بين ميبرد. براي ايجاد و حفظ روابط خوب و مطلوب و جلوگيري ازاختلاف نظرها، كشمكشها و سوء تفاهمها بايد فن دقيق شنيدن را آموخت و به كار بست. اگر از كساني كه در محيط كار با ديگران خوب ارتباط برقرار ميكنند، رمز موفقيتشان را سؤال كنيد، نود درصد از پاسخها حكايت از آن دارد كه اين افراد با دقت و متانت به سخنان همكاران و اطرافيان خود گوش ميدهند.
دقيق شنيدن يك مهارت اكتسابي است و مستلزم تلاش فراوان است، اما در عوض اطلاعات بيشتر، تفاهم متقابل، و نتايج ارزندهاي را در پي دارد. دقيق گوش دادن، جريان گفت و شنود يك طرفه را به كوششي دو جانبه يا گروهي تبديل ميكند. به بيان ديگر، دقيق شنيدن نيز مانند بسياري از فنون ارتباطي، يك فرايند دو طرفه است. يعني فقط كافي نيست كه شنونده سراپا گوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوينده معطوف دارد، بلكه براي اطمينان از درك مطلب، بايد استنباط خود را نيز به طور خلاصه منتقل كند. اگرچه در گفتگوهاي معمولي، برخي از افكار و گفتهها از دقت كافي برخوردار نيستند، اما بهندرت شنوندگان مفهوم آن را سؤال ميكنند، گوش دل سپردن، ارتباطات را رضايت بخش ميكند و بيشترين تفاهم و همبستگي و همدلي را بين افراد ايجاد ميكند.
به كار بردن اين فن مستلزم آن است كه با چشمان خود حالات و حركات گوينده را زير نظر بگيريد و پس از استماع دقيق، استنباط خود را از بيانات و احساسات گوينده به او منتقل كنيد. البته اين كار مفهومش آن نيست كه لزوماً با سخنان وي موافقيد. خواه با حرفهايش موافق باشيد خواه مخالف، با واكنشي كه از خود نشان ميدهيد تلويحاً ميگوييد كه به عمق مطلب پي برده و از نظرات او كاملاً آگاهيد و اگر احتمالاً سخنانش را درست نفهميده باشيد، به او مجال ميدهيد كه نقاط ابهام را رفع كند. اگر استنباط شما با نظرات گوينده همخواني داشته باشد. او به احتمال زياد مطالب را بيشتر شكافته و حرفهاي دلش را بيشتر بيرون ميريزد و به اين ترتيب بيشترين اطلاعات را دربارهي انديشه و احساسات خود در اختيار شما قرار ميدهد. هر زمان كه استنباط خود را در اختيار پيام دهنده ميگذاريد، چند لحظهاي به او فرصت دهيد تا بينديشد و به شما پاسخ دهد و در نهايت اين كه اگر ميخواهيد ارتباط موثري با مخاطب خود برقرار كنيد، تلاش كنيد تا در موقعيتهاي ارتباطي نكات زير را رعايت نماييد.
در روابط خود با ديگران آنچه را كه ميبينيد و ميشنويد در ذهن خلاصه كنيد. سپس با زباني ساده استنباط خود را از نقطه نظرات اصلي و احساسات گوينده با لحني دوستانه بيان كنيد.
وقتي گوينده به چند نكته اشاره ميكند، در ذهن خود به جمعبندي مطالبي بپردازيد كه كانون توجه شماست. سپس آن را به وي انتقال دهيد. به اين ترتيب او احساس ميكند كه به چه مطالبي توجه بيشتري داريد و در نتيجه سخنانش را به آن جهت سوق ميدهد.
وقتي احساسات و هيجانات زيادي از سوي گوينده مشاهده ميكنيد به آخرين مورد آن واكنش نشان دهيد.
براي اينكه تمركز افكار خود را حول سخنان گوينده حفظ كنيد، استنباط خود را به صورت كوتاه و خلاصه مطرح كنيد.
وقتي استنباط خود را به مخاطب ابراز ميكنيد فقط برداشت خود را به طرف منتقل كنيد. نه سخنان شخص را تأييد كنيد و نه آن را مردود شماريد.
v چهار فن براي دقيق شنيدن
1- تعبير و تفسير كردن: با استفاده از گنجينه لغات شخصي خود، مطالبي را كه شنيدهايد براي گوينده تفسير كنيد تا مطمئن شويد كه سخنانش را درست فهميدهايد.
گوينده: “… واقعاً ناراحت كننده است، با آنكه تمام تلاشم را به كار بردم تا كلاس را در مدت زمان يك هفتهاي كه من مبصر بودم آرام و منظم نگه دارم، احساس ميكنم همه چيز ضد من بود.”
استنباط شنونده:“ بهنظر ميرسد كه چون به اندازهي كافي حمايت نشدي و بچهها همكاري نكردهاند دلخور هستي.”
گوينده: “آري همينطور است.”
2- انعكاس احساس: وقتي كسي ناراحت، عصباني و آشفته حال به نظر ميرسد، با دقيق شنيدن احساسي كه خود دارد را به خودش منعكس كنيد.
خانم احمدي: با قيافه بسيار ناراحت وارد اطاق شد و به همكارش گفت: رييس اين ماه اضافه حقوق مرا رد نكرده!؟؟
همكار: خيلي ناراحتي نه؟
3- انعكاس مفاهيم: به طور خلاصه حقايق و محتواي سخن گوينده را منعكس كنيد.
مريم: خسته كننده است از وقتي كه پام به خانه رسيده تا الان يكسره كار كردم.
همسر: اين طور كه پيداست تمام وقت گرفتار بودهاي.
مريم: بله و فكر ميكنم بالاخره توانستم يك دقيقه در كنار همسرم بنشينم.
4- تركيب كردن و خلاصه نمودن: نكات مختلف سخنان گوينده را باهم تركيب كرده و در يك جمله به او منعكس كنيد.
مهتاب: ديروز خيلي روز بدي بود، دخترم مريض مريض شده و بايد دكترش ميبردم، بعد رفتم سركار، تو اداره هم دو تا جلسه خيلي مهم داشتم، هنوز پام را از اداره بيرون نگذاشته بودم كه همسرم مهرداد تلفن كرد، فكر ميكني چي گفت: امشب نفر از دوستهام را دعوت كردم خانه!!! واي تازه رفتم خانه و شروع به غذا درست كردن كردم.
مهسا دوست مريم: مريض داري، كار، ميهمان هم با هم خيلي كار سختيه. ميداني بعضي روزها همه كارها با هم قاطي ميشود.
v هماهنگي
همه ميتوانيم در ذهن خود مجسم كنيم كه دو دوست صميمي كنار هم نشستهاند و باهم چاي مينوشند و با دقت بسيار به رفتار يكديگر توجه دارند. وقتي يكي ليوان چاي را بلند ميكند تا از آن جرعهاي بنوشد ديگري نيز با همان آهنگ، همان كار را تكرار ميكند. اين دو همچون تصوير يكديگر در آينه هستند. اين حكم تنها به زبان اندامشان محدود نميشود. آنها به يك شيوه، با لحن آرام يكسان، با يك آهنگ و با عبارات و واژههايي همانند سخن ميگويند. حتي تنفس آنها آهنگ مشابهي دارد. آنها با يكديگر هماهنگاند و به اصطلاح با يكديگر همدلي دارند.
هماهنگي يكي از عوامل مهم در دستيابي به همدلي است.
هماهنگي در معني واقعي كلمه آينهداري رفتارهاي طرف مقابل است به نحوي كه وي بتواند در اعمال و گفتههاي شما اعمال و گفتههاي خود را بيابيد، و بدين ترتيب به چشم خود ببيند كه آنچه اطلاعات و تجربهاش بدانها حكم كرده است، درست، واقعي و معتبر است.
بنابراين هماهنگي يعني رابطه با ديگران از طريق انعكاس زبان اندام، صدا، واژگان و خلقيات آنها به ترتيبي كه آنان با شما خيلي راحت احساس يگانگي كنند.
مسلماً هماهنگي به معناي آن است كه جنبههايي از خودمان را كه شبيه ديگران است به آنها نشان دهيم. همه ما تمايل داريم كه افراد مشابه خودمان را دوست بداريم و با آنان هم رأي شويم. ما با كساني كه احساسي مثل ما دارند، دنيا را مثل ما ميبينند، و داراي همان پسندها و ناپسندها و باورهاي ما هستند، بهتر از همه ارتباط برقرار ميكنيم. و دوستانمان را از ميان كساني بر ميگزينيم كه در ما احساس آرامش خاطر ايجاد ميكنند.
[ شنبه 25 تير 1390
] [ 7:6 ] [ میر محسن محمودی ] |
|