يك داستان جالب

آموزش پیش از ازدواج‘ خانواده‘ مهارتهای زندگی‘ وغیره
آموزشی
نويسندگان
جدیدترین مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آموزش پیش از ازدواج‘ خانواده‘ مهارتهای زندگیو آدرس mahmoodi.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





در زمانهاي گذشته پادشاهي تخته سنگي را از وسط جاده قرار داد وبراي اينكه عكس العمل مردم را ببيند خودش رادرجايي مخفي كرد.

بعضي از بازرگانان ونديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند بسيار ي غرولند مي كردند كه اين چه شهري است كه نظم ندارد حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است

با اين وجود هيچ كس تخته سنگ رااز وسط برنمي داشت نزديك غروب يك مرد روستايي كه پشتش با ميوه وسبزيجات تازه بود نزديك سنگ رسيد بارهايش را روي زمين گذاشت وبا هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت

وآن را در كناري قرار داد ناگهان كيسه اي راديد كه زير تخته سنگ قراردادهشده بود كيسه را بازكرد وداخل آن سكه هاي طلا ويك يادداشا پيدا كرد

پادشاه در آن يادداشت نوشته بود هر سد ومانعي مي تواند شانس ي برا ي تغييرزندگي اشان باشند.


چاپ این صفحه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 15 آذر 1391 ] [ 12:34 ] [ میر محسن محمودی ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتان خوش آمدید >mohsen_mir@mihanmail.ir
امکانات وب