آموزش پیش از ازدواج‘ خانواده‘ مهارتهای زندگی‘ وغیره آموزشی
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
ارتقای سلامت محل کار، حوزهای وسیع، پیچیده و شامل علوم مختلف است که به دنبال ارتقاء و بهبود سلامت، افزایش کیفیت زندگی و بهره وری کسانی است که در یک محل اشتغال دارند و به عنوان یک رشته علمی شامل مباحثی از علوم رفتاری و اجتماعی، اقتصادسنجی، آموزش سازمانی، مدیریت سازمانی، اپیدمیولوژی، پزشکی پیشگیری و علم سیاست است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني پيشگيري نوين، ارتقای سلامت محل کار درمجموع شامل مجموعه ای از تئوری ها، اصول، رویکردها و ایدههایی است که بهبود سلامت را تسهیل میکنند و مي تواند به عنوان راهبردي موثر براي ترويج زندگي عاري از اعتياد در ميان بزرگسالان قلمداد شود.
فصل 17ـ ترویج مهندسی مجدد با مدل توسعه سازمان چرا شرکتها یا قسمتها به دنبال توسعه سازماني(OD) برای بهبود عملکرد یا رقابت هستند؟ یک سازمان بسیار شبیه یک فرد است که سیستمهای مختلفی دارد که هر یک وضعیت سلامت متفاوتی دارند. وقتی فردی سالم نیست، علایم هشداردهنده مختلفی آشکار میشوند و فرد به دنبال شناسایی وضعیت مشکلات است.
هدف توسعه سازماني این است که سازمان تا حد امکان سالم و کارآمد باشد. شرکتها از رویکردهای توسعه سازماني در شرایط زیر استفاده میکنند:
توسعه سازماني روی عملکرد و ارزشهای فرآیند تمرکز دارد که موجب توانمندسازی کارکنان، ایجاد سیستمهای باز ارتباطی، ترویج همکاری فرهنگی، آموزش مستمر و تسهیل مالکیت فرآیند و خروجی) (Rolphs 1996 مي شوند.
شرایط زیر در یک بخش ارتقای سلامت، امکان توسعه سازماني را فراهم مي كند:
این نوع فرصتها، امکان زیادتری برای موفقیت یک فرآیند توسعه سازمانی ایجاد میکنند. چنین کاری، معمولاً با کمک یک مشاور توسعه سازماني یا یک متخصص توسعه سازماني در خود شرکت تکمیل شده و پایان مییابد. از آنجایی که این رویکرد، تعاملی گسترده بین مشاور یا متخصص و گروه برنامه ایجاد میکند، «حس مالکیت» و «همکاری» یکی از مهمترین سرمایهها هستند. این رویکرد، فرآیند توسعه سازماني را از سایر فرآیندهایی که نیازمند کمک مشاوران بیرونی یا درونی هستند، متمایز میکند چون آن فرآیندها تمرکزشان فقط روی مدل سازی، حل مسأله یا ایجاد یک مداخله جدید بدون کمک کارکنان خود برنامه است.
مهندسی مجدد به عنوان یک ابزار یا فرآیند توسعه سازماني، برخلاف بهبود مستمر و ارزیابی مقایسهای به دنبال تغییر سریع و شدید یک سیستم يا فرآیند است. برخلاف تغییرات افزایشی و تدریجی که باید در یک فرآیند بهبود مستمر برنامهریزی شوند، برنامهریزی مهندسی مجدد تمرکزش روی دستیابی سریع به سطوح جدید بهره وری است. بنابراین مهندسی مجدد نیازمند تصمیم گیری و موافقت هم زمان گروه ارتقای سلامت و مدیریت میباشد. بسیاری از برنامهها دریافتهاند که مهندسی مجدد رویکرد مناسبی نیست و این به خاطر ناتوانی کارکنان برنامه یا مدیریت است که نتوانستهاند الزامات لازم را برای موفقیت پروژه فراهم نمایند.
توجه: قبل از اینکه یک پروژه مهندسی مجدد بتواند آغاز شود، دستور تغییر باید از جانب سهامداران (ذینفعان) بیاید و آمادگی سازمان برای تغییر باید مسلم شده باشد. بدون این دو شرط، تلاشهای مهندسی مجدد محکوم به شکست خواهد شد.
مبانی مدل سازمانی توسعه سازماني معمولاً به سه مرحله تقسیم میشود: تشخیص، تغییر برنامهریزی شده و مداخله(Rolphs 1996).
مرحله تشخیص هدف مرحله تشخیص، شناسایی مشکل یا فرصت است. اين مرحله با مرحله جمعآوری و تحلیل دادهها شروع میشود و با یک مرحله بازخوراند دادهها پایان مییابد. حین مرحله جمعآوری و تحلیل دادهها، شکافها و اختلافها بین جایی که اکنون برنامه هست با جایی که باید در آینده باشد، مشخص میشوند. حین مرحله آخر به گروه مشتری یا ذینفعان (سهامداران) بازخوراندی داده میشود و این اختلافها در جلسهای حضوری بیان میشوند. این جلسه به ایجاد احساس مالکیت یافتهها کمک میکند و اگر به خوبی و به طور مناسب مديريت شود، موجب افزایش انگیزه برای پيش برد فرآیند میشود. وقتی دادهها گزارش داده شدند، مقاومتها و پذیرشهای گروههای ذینفعان (سهامداران) بهتر احساس میشود. مهمترین هدف این جلسه، پایهگذاری مبنايي برای مراحل بعدی تغییر برنامهریزی شده و مداخله است.
مرحله تغییر برنامهریزی شده مرحله تغییر برنامهریزی شده حول اختلافهایی که در مرحله جمعآوری و تحلیل دادهها شناسایی شدهاند، سازماندهی میشود. بسیاری از مدیران برنامه دادههایی را جمعآوری و تحلیل میکنند که پیشنهاد میدهند تغییری مورد نیاز است. آنها این تغییر را با اجرای یک مداخله یا تهیه ابزاری که در مجلات تجاری در مورد آن مطالعه کردهاند یا از مدیر یک برنامه دیگر شنیدهاند، عملی میکنند. در نبود یک مداخله بومی شده که واقعاً متناسب با برنامه یا فرهنگ سازمانی شرکت باشد و نیز بدون برنامهریزی کافی، موفقیت تغییر ممکن نیست.
این مرحله میانی به گروه ایجاد برنامه و گروه ذینفعان (سهامداران) فرصتی میدهد برای شناسایی بعضی از تغییرات لازم به منظور پیشبرد برنامه باید سؤال هاي زیر را در مورد تغییرات برنامه مدنظر قرار داد:
تعداد تغییراتی که میتوان انجام داد، متفاوت هستند و باید در مرحله تغییر برنامهریزی شده بررسی شوند تا مرحله مداخله موفق باشد. رهبران تغییر و عاملان تغییر نیز در مرحله تغییر برنامهریزی شده، معرفی میشوند تا پتانسیل پذیرش مداخله افزایش یابد. بیشترکارشان باید در حمایت از نیازها در سطوح مختلف سازمان باشد. بعد از مداخله، رهبران و عاملان تغییر مطمئن میشوند که تغییر وارد سیستم شده و تبدیل به یک هنجار یا ارزش فرهنگی در شرکت شده است.
مرحله مداخله مرحله مداخله جایی است که تعدادی از ابزارها و فرآیندها استفاده میشوند تا اختلافهایی که مستند شدهاند، پایان یافته و تمام شوند. این اختلافها ممکن است در موضوع های فردی، گروهی یا برنامه سازمانی، فرآیندها یا سیاستها وجود داشته باشند. یک مثال خوب در مورد دانشگاه تگزاس است، مرکز سرطان ام.دي آندرسون یک گروه موفق اجرایی تشکیل داد که روی چالش سیگارکشیدن در پیادهروهای شان کارکنند. ام.دي آندرسون هم مانند بسیاری از بیمارستانها، یک سیاست ممنوعیت سیگار داشت اما این سیاست را بیرون از درهايش اعمال نمیکرد.
وقتی افراد ساختمانها را ترک میکردند باید از بین کسانی که سیگار میکشیدند و پیادهروهایی که پر از ته سیگار بودند راه میرفتند. تلاش برای تغییر این وضعیت باعث عصبانیت بیماران، ملاقاتکنندگان و کارکنانی بود که سیگار میکشیدند. این وضعیت، فرصت خوبی برای به کار بستن مجموعه ای از مداخلات توسعه سازماني به منظور ایجاد راهحلي برای مشکل سیگار کشیدن در پیادهرو بود. درهمین زمان، امکان داشت که یک راهبرد واقعگرایانه برای ترک طراحی شود و به بیماران، ملاقاتکنندگان و کارکنان، مجموعه ای از انتخاب ها و راهحل ها را برای ترک سیگار ارایه كند. مرحله مداخله، روی از بین بردن شکافها و اختلافها با مجموعه ای از ابزارهای توسعه سازماني تمرکز دارد.
رویکردهای مهندسی مجدد رویکردهای مهندسی مجدد میتوانند از راههای مختلفی انتخاب شوند. مثالهای زیادی در نوشتهها و مستندات ارتقای سلامت در مورد مدیرانی وجود دارد که با روش «اقدام به موقع»، هزاران دلار صرفهجویی کردهاند یا نرخ مشارکت و رضايت را افزایش دادهاند. با این حال استثناءهایی وجود دارد و معمولاً شکستهای زیادی در انتظار روش «اقدام به موقع» میباشد. فقدان برنامهریزی و حمایت سازمانی از این تلاشها، بعد از رفتن چنین مدیرانی و پایان یافتن برنامههای شان رخ خواهد داد.
از اواسط دهه 1980، مجموعه ای از متخصصان ارتقای سلامت بودند که به مدیران ارتقای سلامت و مشاوران برنامه تبدیل شدند. بسیاری از این افراد، سالها به عنوان مدیران برنامه کارکردند و تجربه و دانش لازم برای کمک به سایرین را جمع آوری كردند. این رویکرد دوم به مهندسی مجدد، میتواند گران باشد اما میتواند روشی برای تحقق نیاز فوری به تغییر ارایه کند. وقتی برنامهای 100 درصد متکی به یک مشاور باشد، فرصت یادگیری سازمانی از بین میرود و سازمان دیگر نیاز ندارد که دوره های آموزش مهارتي و تخصصي را طراحی کند. متأسفانه موفقیت پروژههای مهندسی مجدد آتی اغلی کمتر است مگر اینکه دوباره همان مشاورین به کارگرفته شوند.
آخرین راه این است که یک سازمان نیاز به تغییر را بفهمد و تصمیم بگیرد که قابلیتهای داخلی خود را با کمک یک مشاور ایجاد نماید. مشاوران را باید برای کمک به مهندسی مجدد تغییرات به کارگرفت اما همچنین از آنها انتظار میرود که در طراحی فرآیندها و قابلیتهای داخلی مورد نیاز برای پروژههای تغییر آتی، کمک کنند. البته این رویکرد ممکن است مسیری سختتر به نظر برسد، اما وقتی دوره هاي مهارت و تجربه آموزي اجرا شد، آسانتر میشود. این روش را میتوان با موفقیت در پروژههای تغییر ارتقای سلامت در محل کار در اندازههای بزرگ و کوچک و در صنایع مختلف به کار برد.
مدل پروژه مهندسی مجدد ارتقای سلامت بایون یکی از چالشهای ایجاد یک مدل مهندسی مجدد که در برنامههای ارتقای سلامت در محل کار با موفقیت استفاده شود، ایجاد فرآیندی است که کار توسعه سازمانی و مدلسازی مداخله را به هم پیوند زده و مرتبط نماید. در مستندات و نوشتهها، مدلهای سازمانی بسیاری وجود دارد (Bray 1994) . این مدلها در کار توسعه سازماني استفاده میشوند تا به دستهبندی دادههای سازمانی کمک کنند و این خود میتواند به توسعه فهم نقاط ضعف یا فرصتها کمک کند. آنها یک زبان اختصاصی مشترک ارایه میدهند که اثربخشی ارتباطات بین اعضاي سازمان را افزایش میدهد.
این سادگی ارتباطات میتواند به تفسیر کارآمدتر دادهها منجر شود و این خود میتواند به برنامههای خاص تغییر ارتباط یابد. در مقایسه، یک «مدل» در ادبیات سلامت، زیرمجوعه یک «تئوری» است که میتواند مبتنی بر یک یا چند تئوری مختلف باشد (Mckenzie, Smeltzer 1997). مدلهای سلامت، چهارچوبی به مدیران برنامه ارایه میدهند تا مداخلات مناسبی را طراحی کنند. مدل شکل 1ـ17، توسعه سازماني و مدلهای مداخله سلامت را در چهار مرحله ترکیب کرده است.
مرحله 1: آغاز پروژه اولین گام، آغاز پروژه است و در حین این گام، مالکیت و الزام پروژه مشخص میشود. توان بالقوه یک پروژه مهندسی مجدد وقتی آشکار میشود که یک مسأله یا مشکل وجود داشته باشد و لازم باشد كه تغییری بزرگ یا قابل توجه در جهتگیری انجام شود. این نوع تغییر ممکن است از سوی مدیر برنامه ارتقای سلامت، مدیریت یا کمیته برنامه شناسایی شود. مهم است که ارزش یا بهای تغییر را درصورت رخ دادن در فرآیند تشخیص دهیم.
برای مثال، برنامه تِنِنكو به عنوان یک مرکز بدنسازی شروع شد اما به خاطر سطح علاقهمندی و رشد شرکت کنندگان متوجه شد که به اندازه کافی نمیتواند نیازهای ارتقای سلامت را با این تعداد کارکنان فعلی برآورده نماید. مدیر برنامه تصمیم گرفت که برنامه را به سمت یک برنامه بدنسازی و یک برنامه ارتقای سلامت هدایت کند طوری که بتواند مستقل عمل کند. مدیریت به پیشنهاد علاقهمند بود اما باید ارزش و بهای واقعی این تغییر را ملاحظه میکرد. ارزش یا بهای این تغییر چه باید می بود؟ این تغییر اجازه میداد که علاقه و رضايت کارکنان در ارتقای سلامت از یک امکانات بدنسازی فراتر برود. باعث میشد که کارکنان مرکز بدنسازی وقت بیشتری صرف به روزکردن و حفظ امکانات کنند. با این حال، بزرگترین ارزش درخصوص افرادی بود که نمیتوانند از مرکز بدنسازی استفاده کنند و از طریق یک برنامه پیشرفتهتر ارتقای سلامت به آنها میتوان دست یافت.
شکل 1ـ17 مدل پروژه مهندسی مجدد ارتقای سلامت Baun
مدیر برنامه و کارکنان شروع به بررسی هزینه تغییر و منابعی که باید در سایر جهتها قرارگیرند، میکنند. همچنین باید به این مسأله توجه کنند که اهداف پروژه تغییر پیشنهادی چیست و چگونه باید این اهداف را ارزیابی کرد. این مسایل باید در تمام برنامهها و در حین پیشرفت فرآیند مورد توجه قرار گرفته و پاسخ داده شوند.
وقتی یک پروژه بالقوه معرفی و ارزش آن تعیین میشود، دو گروه برای کمک به پیشبرد برنامه تشکیل میشوند. گروه اول، گروه پروژه است و متشکل از افرادی است که باید مسوول جمعآوری و تحلیل دادهها، برنامهریزی جزییات پروژه مهندسی مجدد و گزارشدهی باشند. بعضی از این اعضاي گروه باید اعضاي گروههایی باشند که در اجرای فرآیند تغییر درگیر خواهند بود. یک عضو خوب گروه پروژه چگونه است؟
عضوگروه پروژه باید:
گروه مالک فرآیند متشکل از افرادی است که یا سهامدار (ذینفع) هستند یا نماینده گروههای ذینفع (سهامدار) هستند. سِونسِن (1998) سهامداران (ذینفعان) را این طور تعریف میکند: افراد یا گروههایی که میتوانند روی فعالیتهای شرکت اثر بگذارند یا از آن تأثیر بگیرند. در یک برنامه ارتقای سلامت در محل کار، سهامداران میتوانند مشارکتکننده باشند یا نباشند یا مدیران و سرپرستانی باشند که بخشهایی را اداره کنند که از برنامه حمایت میکند یا از جانب برنامه حمایت میشود یا ممکن است افراد و گروههای بیرونی باشند که برنامه را حمایت کرده یا از جانب برنامه حمایت میشوند.
گروه مالک فرآیند، فرآیند را به سمت جلو هدایت میکند و مسوول اطمینان از این مسأله است که فرآیند در مسیر درست است و به پیشرفت ادامه میدهد. در ماريوت، گروه فرآیند شوراي تندرستي متشکل از ترکیبی شامل کارکنان سطح بالای مدیریتی بود و در پي.اِس.اِي و جي، گروه فرآیند یک گروه تازه کار بود متشکل از افرادی که نمایندگان بخشهایی بودندکه در شوراي تندرستني سهام داشتند. این گروهها عملیات مختلفی را برای ایجاد شانس تکمیل و موفقیت پروژه انجام میدادند.
در مرحله شروع پروژه، نمایندگانی از هر دوگروه باید مجموعه جلساتی ترتیب دهند که تمرکزش روی تعریف اهداف و مقاصد پروژه باشد. اهداف و مقاصد فرآیند باید برگرفته از بهترین استانداردهای صنعت باشند که از جانب هر یک از برندهای صنعتی ارزیابی مقایسه اي ارتقای سلامت زیر مورد اشاره قرار گرفته:
به خاطر پیچیدگی این فرآیند، تنظیم و تأیید استانداردها، کار مناسبی برای یک مشاور ارتقای سلامت است که در ارزیابی مقایسهای تخصص دارد. نتیجه نهایی این کار باید به گروههای پروژه و مالک فرآیند ارایه شود تا اطلاعات لازم برای شناسایی نیاز و درک اهمیت مداخله، در اختیار آنها قرارگیرد. همچنین به آنها کمک میکند به طور واقعگرایانهای، اهداف برنامه را با خروجیهای قابل ارزيابي تطبیق دهند. فقط سهامداران (ذینفعان) میتوانند مطمئن شوند که اهداف برنامه با خروجیهای قابل ارزيابي منطبق است چون آنها دارای اطلاعات و در بسیاری موارد دارای فرآیندهای گزارشدهی هستند.
وقتی اهداف و مقاصد پروژه مشخص شد، فرآیندهای مدیریت داده باید مرور شوند تا اطمینان حاصل شود که نیازهای دادهای در بالاترین حد ممكن جمعآوری شدهاند و حداقل زمان برای تحليل دادهها صرف شده است. فاز آخر مرحله شروع، تهیه طرح اولبه کلی از گزارش نهایی است. این طرح کلی باعث میشود مطمئن شویم که دادههای لازم برای تکمیل گزارش نهایی جمعآوری و تحلیل شدهاند و به شکلی درآمدهاند که ذینفعان (سهامداران) متوجه آن خواهند شد.
مرحله 2: جمعآوری و تحلیل دادهها در حین مرحله جمعآوری دادهها، گروه پروژه یک متدولوژی مناسب برای جمعآوری دادههای مورد نیاز در یک قالب مشخص بودجه و زمان انتخاب میکند. بسیاری از انواع مختلف تکنیکهای جمعآوری داده را باید برای افزایش نوع و حجم دادهها به کارگرفت. بسیاری از گروههای پروژه توسعه سازمانی، برای هدایت فرآیند جمعآوری، از مدلها استفاده میکنند. بِرای (1994) پیشنهاد داد که مدلهای سازمانی میتواند در این زمینه ها مناسب باشند:
مدل جمعآوری دادههای ارتقای سلامت جدول جمعآوری دادهها که در جدول 1ـ17 نشان داده شده، مبتنی است بر جدول فنی، سیاسی، فرهنگی هورنِشتِين و تيكِي (TPC) (1973) که بهطور خاص برای برنامههای ارتقای سلامت در محل کار طراحی و در پروژههای کوچک و بزرگ استفاده شده است.
هفت فرآیند اصلی به عنوان «بهترین اقدام» شناخته شده است که عبارتاند از:
آنچه این جدول را بیهمتا ساخته، این است که هفت فرآیند، در سه دستهبندی اصلی متفاوت ارزیابی میشوند و تمرکز روی بخشهایی از برنامه است که در موفقیت برنامه مهم هستند: فنی، سیاسی و فرهنگی. تمرکز بخش فنی روی موضوع های کیفیت، اثربخشی و بهره وری است. بخش سیاسی روی هماهنگی و حمایت مدیریت ارشد تأکید دارد. بخش فرهنگی هم تمرکزش روی موضوع های انسانی است و احساسي از سلامت در مشتریان و مالکان برنامه ايجاد میکند.
روشهای جمعآوری دادهها پنج فرآیند جمعآوری دادهها، برای افزایش دامنه دادههای جمعآوری شده و قابلیت اطمینان یافتهها به کار می روند. این پنج فرایند، رویکردی مقرون به صرفه درخصوص جمعآوری جداول دادهها که برای اجرای موفقیتآمیز یک پروژه مهندسی مجدد لازم است را ارایه میکنند:
معمولاً تسهيل گر به عنوان ثبتکننده عمل نمیکند. شخصی که به عنوان ثبتکننده کار میکند باید با موضوع های مورد بحث و نیز با گروه مشارکتکننده آشنا باشد. مرجع اصلی داده در بحث گروهي متمركز باید ثبتکننده باشد. مرجع ثانویه یا پشتیبان میتواند یک نوار ضبط شده باشد. قبل از شروع جلسه، تسهيل گر باید به گروه اطلاع دهد که میخواهد جلسه را ضبط کند اما این نوار توسط گروه حمایتگر شنیده نخواهد شد. ايجاد این اطمینان ضروری است تا شرکتکنندگان احساس کنند میتوانند آزادانه روی موضوع بحث کنند بدون اینکه ترسی داشته باشند. بهتر است که یک نفر از بیرون بیاوریم تا این جلسات را هماهنگ کند زیرا احساس راحتی بیشتر در مشارکتکنندهها موجب افزایش احساس مسووليت میشود.
جدول 1ـ17جدول جمعآوری دادهها برای برنامههای ارتقای سلامت
ادامه دارد...
راهنمای ارتقای سلامت محل کار/ الگويي براي محل هاي كار عاري از اعتياد/ قسمت 18 ارتقای سلامت محل کار، حوزهای وسیع، پیچیده و شامل علوم مختلف است که به دنبال ارتقاء و بهبود سلامت، افزایش کیفیت زندگی و بهره وری کسانی است که در یک محل اشتغال دارند و به عنوان یک رشته علمی شامل مباحثی از علوم رفتاری و اجتماعی، اقتصادسنجی، آموزش سازمانی، مدیریت سازمانی، اپیدمیولوژی، پزشکی پیشگیری و علم سیاست است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني پيشگيري نوين، ارتقای سلامت محل کار درمجموع شامل مجموعه ای از تئوری ها، اصول، رویکردها و ایدههایی است که بهبود سلامت را تسهیل میکنند و مي تواند به عنوان راهبردي موثر براي ترويج زندگي عاري از اعتياد در ميان بزرگسالان قلمداد شود.
فصل 17ـ ترویج مهندسی مجدد با مدل توسعه سازمان چرا شرکتها یا قسمتها به دنبال توسعه سازماني(OD) برای بهبود عملکرد یا رقابت هستند؟ یک سازمان بسیار شبیه یک فرد است که سیستمهای مختلفی دارد که هر یک وضعیت سلامت متفاوتی دارند. وقتی فردی سالم نیست، علایم هشداردهنده مختلفی آشکار میشوند و فرد به دنبال شناسایی وضعیت مشکلات است.
هدف توسعه سازماني این است که سازمان تا حد امکان سالم و کارآمد باشد. شرکتها از رویکردهای توسعه سازماني در شرایط زیر استفاده میکنند:
توسعه سازماني روی عملکرد و ارزشهای فرآیند تمرکز دارد که موجب توانمندسازی کارکنان، ایجاد سیستمهای باز ارتباطی، ترویج همکاری فرهنگی، آموزش مستمر و تسهیل مالکیت فرآیند و خروجی) (Rolphs 1996 مي شوند.
شرایط زیر در یک بخش ارتقای سلامت، امکان توسعه سازماني را فراهم مي كند:
این نوع فرصتها، امکان زیادتری برای موفقیت یک فرآیند توسعه سازمانی ایجاد میکنند. چنین کاری، معمولاً با کمک یک مشاور توسعه سازماني یا یک متخصص توسعه سازماني در خود شرکت تکمیل شده و پایان مییابد. از آنجایی که این رویکرد، تعاملی گسترده بین مشاور یا متخصص و گروه برنامه ایجاد میکند، «حس مالکیت» و «همکاری» یکی از مهمترین سرمایهها هستند. این رویکرد، فرآیند توسعه سازماني را از سایر فرآیندهایی که نیازمند کمک مشاوران بیرونی یا درونی هستند، متمایز میکند چون آن فرآیندها تمرکزشان فقط روی مدل سازی، حل مسأله یا ایجاد یک مداخله جدید بدون کمک کارکنان خود برنامه است.
مهندسی مجدد به عنوان یک ابزار یا فرآیند توسعه سازماني، برخلاف بهبود مستمر و ارزیابی مقایسهای به دنبال تغییر سریع و شدید یک سیستم يا فرآیند است. برخلاف تغییرات افزایشی و تدریجی که باید در یک فرآیند بهبود مستمر برنامهریزی شوند، برنامهریزی مهندسی مجدد تمرکزش روی دستیابی سریع به سطوح جدید بهره وری است. بنابراین مهندسی مجدد نیازمند تصمیم گیری و موافقت هم زمان گروه ارتقای سلامت و مدیریت میباشد. بسیاری از برنامهها دریافتهاند که مهندسی مجدد رویکرد مناسبی نیست و این به خاطر ناتوانی کارکنان برنامه یا مدیریت است که نتوانستهاند الزامات لازم را برای موفقیت پروژه فراهم نمایند.
توجه: قبل از اینکه یک پروژه مهندسی مجدد بتواند آغاز شود، دستور تغییر باید از جانب سهامداران (ذینفعان) بیاید و آمادگی سازمان برای تغییر باید مسلم شده باشد. بدون این دو شرط، تلاشهای مهندسی مجدد محکوم به شکست خواهد شد.
مبانی مدل سازمانی توسعه سازماني معمولاً به سه مرحله تقسیم میشود: تشخیص، تغییر برنامهریزی شده و مداخله(Rolphs 1996).
مرحله تشخیص هدف مرحله تشخیص، شناسایی مشکل یا فرصت است. اين مرحله با مرحله جمعآوری و تحلیل دادهها شروع میشود و با یک مرحله بازخوراند دادهها پایان مییابد. حین مرحله جمعآوری و تحلیل دادهها، شکافها و اختلافها بین جایی که اکنون برنامه هست با جایی که باید در آینده باشد، مشخص میشوند. حین مرحله آخر به گروه مشتری یا ذینفعان (سهامداران) بازخوراندی داده میشود و این اختلافها در جلسهای حضوری بیان میشوند. این جلسه به ایجاد احساس مالکیت یافتهها کمک میکند و اگر به خوبی و به طور مناسب مديريت شود، موجب افزایش انگیزه برای پيش برد فرآیند میشود. وقتی دادهها گزارش داده شدند، مقاومتها و پذیرشهای گروههای ذینفعان (سهامداران) بهتر احساس میشود. مهمترین هدف این جلسه، پایهگذاری مبنايي برای مراحل بعدی تغییر برنامهریزی شده و مداخله است.
مرحله تغییر برنامهریزی شده مرحله تغییر برنامهریزی شده حول اختلافهایی که در مرحله جمعآوری و تحلیل دادهها شناسایی شدهاند، سازماندهی میشود. بسیاری از مدیران برنامه دادههایی را جمعآوری و تحلیل میکنند که پیشنهاد میدهند تغییری مورد نیاز است. آنها این تغییر را با اجرای یک مداخله یا تهیه ابزاری که در مجلات تجاری در مورد آن مطالعه کردهاند یا از مدیر یک برنامه دیگر شنیدهاند، عملی میکنند. در نبود یک مداخله بومی شده که واقعاً متناسب با برنامه یا فرهنگ سازمانی شرکت باشد و نیز بدون برنامهریزی کافی، موفقیت تغییر ممکن نیست.
این مرحله میانی به گروه ایجاد برنامه و گروه ذینفعان (سهامداران) فرصتی میدهد برای شناسایی بعضی از تغییرات لازم به منظور پیشبرد برنامه باید سؤال هاي زیر را در مورد تغییرات برنامه مدنظر قرار داد:
تعداد تغییراتی که میتوان انجام داد، متفاوت هستند و باید در مرحله تغییر برنامهریزی شده بررسی شوند تا مرحله مداخله موفق باشد. رهبران تغییر و عاملان تغییر نیز در مرحله تغییر برنامهریزی شده، معرفی میشوند تا پتانسیل پذیرش مداخله افزایش یابد. بیشترکارشان باید در حمایت از نیازها در سطوح مختلف سازمان باشد. بعد از مداخله، رهبران و عاملان تغییر مطمئن میشوند که تغییر وارد سیستم شده و تبدیل به یک هنجار یا ارزش فرهنگی در شرکت شده است.
مرحله مداخله مرحله مداخله جایی است که تعدادی از ابزارها و فرآیندها استفاده میشوند تا اختلافهایی که مستند شدهاند، پایان یافته و تمام شوند. این اختلافها ممکن است در موضوع های فردی، گروهی یا برنامه سازمانی، فرآیندها یا سیاستها وجود داشته باشند. یک مثال خوب در مورد دانشگاه تگزاس است، مرکز سرطان ام.دي آندرسون یک گروه موفق اجرایی تشکیل داد که روی چالش سیگارکشیدن در پیادهروهای شان کارکنند. ام.دي آندرسون هم مانند بسیاری از بیمارستانها، یک سیاست ممنوعیت سیگار داشت اما این سیاست را بیرون از درهايش اعمال نمیکرد.
وقتی افراد ساختمانها را ترک میکردند باید از بین کسانی که سیگار میکشیدند و پیادهروهایی که پر از ته سیگار بودند راه میرفتند. تلاش برای تغییر این وضعیت باعث عصبانیت بیماران، ملاقاتکنندگان و کارکنانی بود که سیگار میکشیدند. این وضعیت، فرصت خوبی برای به کار بستن مجموعه ای از مداخلات توسعه سازماني به منظور ایجاد راهحلي برای مشکل سیگار کشیدن در پیادهرو بود. درهمین زمان، امکان داشت که یک راهبرد واقعگرایانه برای ترک طراحی شود و به بیماران، ملاقاتکنندگان و کارکنان، مجموعه ای از انتخاب ها و راهحل ها را برای ترک سیگار ارایه كند. مرحله مداخله، روی از بین بردن شکافها و اختلافها با مجموعه ای از ابزارهای توسعه سازماني تمرکز دارد.
رویکردهای مهندسی مجدد رویکردهای مهندسی مجدد میتوانند از راههای مختلفی انتخاب شوند. مثالهای زیادی در نوشتهها و مستندات ارتقای سلامت در مورد مدیرانی وجود دارد که با روش «اقدام به موقع»، هزاران دلار صرفهجویی کردهاند یا نرخ مشارکت و رضايت را افزایش دادهاند. با این حال استثناءهایی وجود دارد و معمولاً شکستهای زیادی در انتظار روش «اقدام به موقع» میباشد. فقدان برنامهریزی و حمایت سازمانی از این تلاشها، بعد از رفتن چنین مدیرانی و پایان یافتن برنامههای شان رخ خواهد داد.
از اواسط دهه 1980، مجموعه ای از متخصصان ارتقای سلامت بودند که به مدیران ارتقای سلامت و مشاوران برنامه تبدیل شدند. بسیاری از این افراد، سالها به عنوان مدیران برنامه کارکردند و تجربه و دانش لازم برای کمک به سایرین را جمع آوری كردند. این رویکرد دوم به مهندسی مجدد، میتواند گران باشد اما میتواند روشی برای تحقق نیاز فوری به تغییر ارایه کند. وقتی برنامهای 100 درصد متکی به یک مشاور باشد، فرصت یادگیری سازمانی از بین میرود و سازمان دیگر نیاز ندارد که دوره های آموزش مهارتي و تخصصي را طراحی کند. متأسفانه موفقیت پروژههای مهندسی مجدد آتی اغلی کمتر است مگر اینکه دوباره همان مشاورین به کارگرفته شوند.
آخرین راه این است که یک سازمان نیاز به تغییر را بفهمد و تصمیم بگیرد که قابلیتهای داخلی خود را با کمک یک مشاور ایجاد نماید. مشاوران را باید برای کمک به مهندسی مجدد تغییرات به کارگرفت اما همچنین از آنها انتظار میرود که در طراحی فرآیندها و قابلیتهای داخلی مورد نیاز برای پروژههای تغییر آتی، کمک کنند. البته این رویکرد ممکن است مسیری سختتر به نظر برسد، اما وقتی دوره هاي مهارت و تجربه آموزي اجرا شد، آسانتر میشود. این روش را میتوان با موفقیت در پروژههای تغییر ارتقای سلامت در محل کار در اندازههای بزرگ و کوچک و در صنایع مختلف به کار برد.
مدل پروژه مهندسی مجدد ارتقای سلامت بایون یکی از چالشهای ایجاد یک مدل مهندسی مجدد که در برنامههای ارتقای سلامت در محل کار با موفقیت استفاده شود، ایجاد فرآیندی است که کار توسعه سازمانی و مدلسازی مداخله را به هم پیوند زده و مرتبط نماید. در مستندات و نوشتهها، مدلهای سازمانی بسیاری وجود دارد (Bray 1994) . این مدلها در کار توسعه سازماني استفاده میشوند تا به دستهبندی دادههای سازمانی کمک کنند و این خود میتواند به توسعه فهم نقاط ضعف یا فرصتها کمک کند. آنها یک زبان اختصاصی مشترک ارایه میدهند که اثربخشی ارتباطات بین اعضاي سازمان را افزایش میدهد.
این سادگی ارتباطات میتواند به تفسیر کارآمدتر دادهها منجر شود و این خود میتواند به برنامههای خاص تغییر ارتباط یابد. در مقایسه، یک «مدل» در ادبیات سلامت، زیرمجوعه یک «تئوری» است که میتواند مبتنی بر یک یا چند تئوری مختلف باشد (Mckenzie, Smeltzer 1997). مدلهای سلامت، چهارچوبی به مدیران برنامه ارایه میدهند تا مداخلات مناسبی را طراحی کنند. مدل شکل 1ـ17، توسعه سازماني و مدلهای مداخله سلامت را در چهار مرحله ترکیب کرده است.
مرحله 1: آغاز پروژه اولین گام، آغاز پروژه است و در حین این گام، مالکیت و الزام پروژه مشخص میشود. توان بالقوه یک پروژه مهندسی مجدد وقتی آشکار میشود که یک مسأله یا مشکل وجود داشته باشد و لازم باشد كه تغییری بزرگ یا قابل توجه در جهتگیری انجام شود. این نوع تغییر ممکن است از سوی مدیر برنامه ارتقای سلامت، مدیریت یا کمیته برنامه شناسایی شود. مهم است که ارزش یا بهای تغییر را درصورت رخ دادن در فرآیند تشخیص دهیم.
برای مثال، برنامه تِنِنكو به عنوان یک مرکز بدنسازی شروع شد اما به خاطر سطح علاقهمندی و رشد شرکت کنندگان متوجه شد که به اندازه کافی نمیتواند نیازهای ارتقای سلامت را با این تعداد کارکنان فعلی برآورده نماید. مدیر برنامه تصمیم گرفت که برنامه را به سمت یک برنامه بدنسازی و یک برنامه ارتقای سلامت هدایت کند طوری که بتواند مستقل عمل کند. مدیریت به پیشنهاد علاقهمند بود اما باید ارزش و بهای واقعی این تغییر را ملاحظه میکرد. ارزش یا بهای این تغییر چه باید می بود؟ این تغییر اجازه میداد که علاقه و رضايت کارکنان در ارتقای سلامت از یک امکانات بدنسازی فراتر برود. باعث میشد که کارکنان مرکز بدنسازی وقت بیشتری صرف به روزکردن و حفظ امکانات کنند. با این حال، بزرگترین ارزش درخصوص افرادی بود که نمیتوانند از مرکز بدنسازی استفاده کنند و از طریق یک برنامه پیشرفتهتر ارتقای سلامت به آنها میتوان دست یافت.
شکل 1ـ17 مدل پروژه مهندسی مجدد ارتقای سلامت Baun
نظرات شما عزیزان: [ شنبه 9 شهريور 1398
] [ 14:12 ] [ میر محسن محمودی ] |
|