گفتگو عنصری حیاتی در استحکام خانواده است. خانواده مستحکم خانواده ای است که اعضای آن سخن گفتن با یکدیگر را دوست دارند و از همنشینی و هم صحبتی با یکدیگر لذت می برند و هیچ جمع و کار دیگری را به درکنار هم بودن ترجیح نمی دهند. -------------------------------------------------------------------------------- واقعیت این است که دنیای مدرن امروز، خصوصاً در نواحی پیشرفته با وجود کم کردن زحمات و افزودن به اوقات فراقت، امکان گفتگو را در بین افراد به حداقل رسانده است. در چنین دنیای پیچیده ای نقش های متعدد و متنوع تری برای افراد غیر از نقشهای سببی و نسبی تعریف شده است که شخص را درگیر خود نموده و از او فردی ناآشنا برای اعضای خانواده می سازد. افراد دراین فرایند ماشینی شده، درون گراتر و کم حرف تر هستند؛از سیاست، پول ،رفاه، فیلم، حوادث و اینگونه مسائل بیشتر از خودشان و موضوعات مربوط به خودشان حرف می زنند؛ به آن چه بیرون از محیط و خانواده می گذرد اشراف بیشتری دارند تا به امور خانه و خانواده؛ با زبان اینترنت، روزنامه، تلویزیون و همکاران آشنایی بیشتری دارند تا زبان اعضای خانواده خود و لذا این همه، زمینه هایی را فراهم می کند که فرد را به سمت کمتر با خانواده حرف زدن سوق می دهد. این در حالی است که تجربه دانشمندان علم رفتار نشان داده است هیچ نهادی جایگاه نهاد خانواده را برای انسان پر نمی کند و فرد در برهه های سخت زندگی نیازمند همان کسانی می شود که از گفتگو با آنها دریغ کرده و امروز در شرایط بحرانی هم از گفتگو عاجز است . این معضل، مشکل بزرگی است که در دنیای مدرن غرب به شدت خود را نشان داده و زمینه بروز انواع ناهنجاریهای روحی شده است. حال اگر این مسئله را در جوامع احساسی تری چون جوامع شرقی در نظر بگیریم باید منتظر ناهنجاریهای بیشتر و آثار مخرب عمیق تری باشیم. خانواده در فرایند زندگی اجتماعی، کاردکردهای بسیار با اهمیت تر از آن چه تا کنون شنیده و خوانده ایم دارد لذا به نفع اجتماع است تا از این نهادهای کوچک اما مهم به طور مؤثری حمایت نماید. خانواده بستر ارتباط است و گفتگو در خانواده زمینه اصلی ارتباط است. قطع ارتباط کلامی در خانواده یا کم شدن آن رابطه معناداری با افزایش ناراحتی های روحی در بین افراد خانواده دارد. تجربه دانشمندان علم رفتار نشان داده است هیچ نهادی جایگاه نهاد خانواده را برای انسان پر نمی کند و فرد در برهه های سخت زندگی نیازمند همان کسانی می شود که از گفتگو با آنها دریغ کرده و امروز در شرایط بحرانی هم از گفتگو عاجز است در گذشته خانواده ها با توجه به اهمیت این موضوع این همراهی و همنشینی را با مجالس شب نشینی و گروه های فامیلی به وجود می آوردند که امروزه بسیار کمرنگ شده است و جایگزین مناسبی برای آن تعریف نشده است. آموزش این مسئله مهم به اعضاء این نهاد اجتماعی ضروریست. بسیاری از خانواده ها در حال حاضر از این مشکل رنج می برند و راه حل مناسبی برای مشکل خود نمی یابند. همکاران، همسالان، تلویزیون و اینترنت به سرعت فرصت گفتگو در بین اعضای خانواده را از آنها گرفته است و این مشکل روز به روز در حال افزایش است به نحوی که از گزارشهای والدین به مدارس و بلعکس، سوابق دادگاههای خانواده و گلایه های زوجین از یکدیگر و همچنین تنهایی بزرگسالانی چون پدربزرگ و مادربزرگ این مسئله خود را به خوبی نشان می دهد. لازم است برای اصلاح این فرهنگ رفتاری معیوب که چون موریانه به جان ستون خانواده ها افتاده است،اعضای خانواده خصوصاً والدین بکوشند و از کودکی فرد را با محیط گرم گفتگوی خانوادگی مأنوس کنند و همچنین دستگاههای دولتی و اجرایی که کنترل مراکز آموزشی را بر عهده دارند با برنامه ای منسجم و آگاهانه این مسئله را از مدارس تا مراکز اشتغال و مکانهای اجتماعی وسیع تر پیگیری کنند. بدیهی است با همراهی خانه و خانواده در بستر دانایی و آگاهی به دست آمده توسط مدارس، دانشگاهها و رسانه ها، اعضای این نهاد حیات بخش جامعه در سلامت روح و جسم از لذت در کنار هم بودن بیش از هر امر دیگری بهره مند خواهند شد. فهم اهمیت و لذت در کنار هم بودن و گفتگوی خانوادگی نیاز به آموزش دارد. آموزشی که پیچیده و پر هزینه نیست زیرا بنیانهای فطری و فکری این آموزش در نهاد خانواده ها وجود دارد. در عین حال لازم است در زندگی اجتماعی، اولویتها در ذهن افراد دسته بندی شوند و فهم چگونگی اولویت بندی نیز احتیاج به آموزش دارد و این مهم بر عهده اداره کنندگان جامعه است که نهاد خانواده را از تهدیدها دور نمایند یا زمینه واکسینه شدن آن را فراهم کنند. در نهایت انتظار این است که اداره کنندگان دانای یک جامعه هرگز اهمیت حفظ گرمای حریم خانواده ها را در سیاست گذاری و اجرا فراموش نکنند . کنارش باشیم حتی درسختی -------------------------------------------------------------------------------- جسم و روان بعنوان دو جنبه از وجود انسان همواره بر یکدیگر تأثیر گذارند و وضعیت یکی از آنها می تواند تعیین کننده وضعیت دیگری باشد . بیماریهای جسمی و اختلالات روانی از ابعاد زیر یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند. -------------------------------------------------------------------------------- * بیماریهای جسمی از نظر شیمیایی و فیزیولوژیکی می توانند موجب پدید آمدن اختلالات روانی شوند . در بسیاری از مواقع بیماری جسمی می تواند تغییرات شیمیایی و هورمونی در بدن ایجاد نماید و در فرد مبتلا به بیماری جسمی منجر به بروز اختلال روانی گردد. بعنوان مثال پایین آمدن سطح هورمون تیروئید ( تیروکسین ) موجب کاهش سروتونین و در نتیجه منجر به بروز افسردگی می شود . * بیماریهای جسمی توانائی ها وقدرت جسمانی و عملکردی فرد را دچار اختلال می کند و بدین طریق برای بیمار وضعیت ناامیدکننده ای را به وجود می آورد که منجر به کاهش اعتماد به نفس و امیدواری در فرد می شود . از آنجا که بیمار در مدت بیماری جسمی خود نمی تواند کارآیی های همیشگی جسمانی خود را داشته باشد و بسیاری از فعالیتهایش محدود می شود این وضعیت او را دچاراضطراب ، خشم و افسردگی می کند و او را با استرس و بحران روانی مواجه می سازد. * اختلالات روانی به دلیل کاهش ایمنی بدن ، توان مقابله بدن را در برابر بیماریهای جسمی دچار اختلال می کنند . در چنین شرایطی اختلال روانی علت بروز بیماری جسمی است. و موجب می شود اندامی در بدن که آسیب پذیر تر از بقیه اندامهاست به بیماری جسمی مبتلا گردد . در واقع برخی مواقع بیماری جسمی واکنش فرد به یک اختلال روانی است و در فرد علائم اختلال روانی را ایجاد می کند . به طوری که هیچ علت فیزولوژیکی و عضوی برای بیماری جسمی فرد وجود ندارد. بدون تردید در بروز حوادث مختلف، وقتی فردی دچار مشکل میشود، اطرافیان او و کسانی که به وی علاقهمند هستند، میکوشند تا به نحوی مشکل به وجودآمده را حل کنند و فرد را به جریان عادی زندگی برگردانند. اما باید توجه داشته باشیم که اگر این کمکرسانی بدون آگاهی از اصول آن باشد، نه تنها ما را به هدفمان نمیرساند بلکه ممکن است نتیجه عکس نیز بدهد.... بهطور کلی وقتی فردی دچار یک بیماری جسمی لاعلاج یا صعبالعلاج میشود، از نظر روانی نیز تحت تاثیر قرار میگیرد که ممکن است برخورد مناسبی با بیماری نداشته باشد یا حتی آن را انکار و درمان را رها کند. بیمار مزمن جسمی به دلیل شرایط نامساعد و دشوار بیماریش دچار افسردگی و ناامیدی می شود. بیمار از اینکه وضعیت جسمانی و ظاهری او مانند قبل نیست و از نظر جسمی دچار ضعف و ناتوانی شده است احساس خشم می کند. از آنجا که بیمار به دلیل مشکلات بیماریش نمی تواند از خانواده و همسر وفرزندانش مراقبت کند و نمی تواند زمینه سعادت و آرامش آنها را در زندگی فراهم آورد احساس گناه می کند . دربرخی از موارد بیمارخود را سرزنش می کند بیمار به دلیل ترس از علائم ناتوان کننده بیماریش و ترس از مرگ دچار اضطراب ، تنش و بیقراری می شود. بیمارتصور می کند که توسط اطرافیان و افراد خانواده مورد محبت و احترام همیشگی نیست ، او احساس تنهایی و انزوا می کند. چه باید کرد؟ پذیرش بیماری بیمار نقص ها و ناتوانیهای خود را که بعلت بیماری به وجود آمده بپذیرد و بداند که نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری پرانرژی ، پرقدرت و سریع باشد و توان جسمی او در برخی زمینه ها دچار محدودیتهایی شده است . هراندازه بیمار بیشتر به وضعیت بیماری خود آگاه و هشیار باشد و آن را بپذیرد و هراندازه اطلاعات بیشتری در مورد بیماری خود کسب کند به همان اندازه بیشتر می تواند با پزشک خود در مراحل درمان همکاری کند. انتظارات واقع بینانه بیمار بتواند انتظاراتش را از خود و بیماریش تعدیل نماید و دیدگاههای آرمانی و دور از واقعیت راجع به وضعیت خود نداشته باشد . او انتظارات خود را با وضعیت فعلی بیماری و جسم خود مطابقت دهد و با در نظر گرفتن محدودیتها و ناتوانی هایش از خود انتظار داشته باشد. مشاوره و روان درمانی تقریبا بسیاری از افراد در سالهای اخیر به نقش حائز اهمیت روانشناس و مشاور در این شرایط پی بردهاند و میدانند که مراجعه به آنها در این نوع شرایط میتواند تاثیر مثبتی در روند درمان بیماری داشته باشد. اما نکتهای که خیلی از مردم از آن بیاطلاع هستند این است که در این شرایط، تنها فرد دچار مشکل نیست که نیاز به مراجعه به مشاور دارد. در این موارد افرادی که با فرد بیمار در تماس مداوم هستند مانند پدر، مادر، خواهر و برادر، همسر یا فرزندان آن فرد نیز باید آموزشهایی را ببینند تا بتوانند در روند بهبودی فرد، نقش مثبتی داشته باشند. حضور همراه با همسر شرایط را برای پذیرش مشاورهها از سوی همسر خود آمادهتر می کند. شاید بتوان گفت که نقش همسر در پذیرش شرایط، اقدام به درمان و بازگشت مجدد او به روال طبیعی زندگی، از خود بیمار بیشتر بوده و می تواند با یک همراهی آگاهانه، مراحل درمان را مدیریت کند. شبکه حمایتهای اجتماعی اعضای خانواده ، دوستان ، همکاران ، آشنایان و مراقبین بیمار شبکه حمایتهای اجتماعی او را تشکیل می دهند . این افراد تلاش کنند تا حمایتهای عاطفی و اجتماعی لازم را از بیمار بنمایند و در تحمل مشکلات بیماری ، او را تنها نگذارند ، آنها باید از بیمار مراقبت کنند ، با او هم حسی و همدردی کنند . او را همانگونه که هست و با تمام نقص ها و ناتوانی های ناشی از بیماریش بپذیرند . امید بیمار به نیروهای خود ، پشتیبانی خداوند ، دانش پزشک و کمکهای اطرافیانش ایمان داشته باشد و به تأثیر تمام آنها در بهبودی خود امیدوار باشد . بارها گزارش شده است که برخی بیماران لاعلاج که پزشکان از درمان آنها قطع امید کرده اند توانسته اند با حفظ روحیه خود و داشتن امیدواری شفا یابند و با نیروهای درونی خود و با قدرت خداوند تمام علائم و نشانه های بیماری را در خود از بین ببرند . تغییر شیوه زندگی پس از ابتلاء فرد به بیماری مزمن جسمی مسلماً او نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری خود زندگی کند و برای سازگاری هرچه بیشتر با شرایط بیماری خود و کمک به بهبود بیماری لازم است بیمار شیوه زندگی خود را تغییر دهد . او باید روش های جدید و سازگارانه ای را در تغذیه ، فعالیتهای روزمره ، ورزش ، برقراری ارتباطات اجتماعی و مقابله با اختلالات روانی در پیش بگیرد . حتی لازم است خانواده بیمار نیز تغییراتی را در شیوه زندگی خود ایجاد کنند تا بتوانند مراقبتها و حمایتهای مناسب تری از بیمار داشته باشند و خودشان در این مراقبتها از نظر جسمی و روانی کمتر آسیب ببینند و ضمن مراقبت از بیمار از سلامت جسمی و روانی خود نیز محافظت نمایند . برخورداری بیمار مزمن جسمی از حمایت ، محبت و مراقبت افراد خانواده و دوستان ، او را در برابر بیماریش مقاوم می سازد و او را گام به گام به بهبود نزدیک تر می گرداند پرت کردن حواس از موضوع بیماری با انجام بسیاری از فعالیتهای فوق ( اشتغال به کار ، انجام کارهای منزل ، دعا و عبادت ، فعالیتهای هنری ، تفریح و گردش ، ورزش و ....) بیمار می تواند حواس خود را پرت کند و ذهن خود را از تمرکز بر بیماری دور کند . معطوف کردن افکار بر موضوع بیماری و اندیشیدن مداوم به آن می تواند سلامت روانی بیمار را به خطر بیندازد . بیمار می تواند با منحرف کردن افکار به سمت موضوعات دیگر و مشغول نگه داشتن خود ، از بزرگ نمایی و فاجعه آمیز کردن بیماری خود جلوگیری کند . توجه بیمار به وضعیت ظاهری خود بیمار ممکن است به دلیل احساس افسردگی و ناامیدی ناشی از بیماری خود به وضعیت ظاهری ، زیبائی چهره و آراستگی لباس خود بی اهمیت باشد و با ظاهر ژولیده و نامرتب در مقابل دیگران حاضر شود . رسیدگی بیمار به وضعیت ظاهری خود از نظر آراستگی موها ، مرتب و تمیز بودن لباس ها و زیبایی چهره از طرفی بر نشاط و روحیه خود بیمار تأثیر زیادی دارد و در افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس به او کمک می کند و از سوی دیگر موجب می شود که ظاهر دلنشین تری داشته باشد ، بر دیگران تأثیر مثبتی بگذارد و از جانب دیگران بیشتر مورد پذیرش و توجه قرار گیرد . رویارویی با گروه همتا گروه همتای متشکل از افرادی است که به یک نوع بیماری مبتلا هستند و از شرایط بیماری یکسانی برخوردار هستند . آنها مشکلات و ناتوانی های مشابهی دارند و از این نظر می توانند یکدیگر را به خوبی درک کنند و با افراد گروه هم حسی داشته باشند . وقتی بیمار در این گروه مشارکت و حضور داشته باشد متوجه می شود که افراد دیگری نیز هستند که از مشکلات مشابه او رنج می برند و حتی شاید وضعیت برخی از آنها وخیم تر نیز باشد . با مشاهده مشکلات و تنگناهای پیش روی اعضای گروه همتا ، بیمار ، نسبت به بیماری خود پذیرش بیشتری پیدا می کند و از فاجعه آمیز کردن و بزرگ نمایی علائم بیماری خود اجتناب می کند و بهتر می تواند با بیماریش کنار بیاید. فراموش نکنیم که برای بیمار مبتلا به بیماری مزمن سمی ناتوانی و رکود واقعی در بیماری زمانی اتفاق می افتد که سلامت روانی خود را از دست بدهد . برخورداری بیمار مزمن جسمی از حمایت ، محبت و مراقبت افراد خانواده و دوستان ، او را در برابر بیماریش مقاوم می سازد و او را گام به گام به بهبود نزدیک تر می گرداند. با حمایت و مراقبت از بیماران مزمن آنها را در سازگاری با شرایط بیماریشان یاری دهیم و آنها را در برابر ابتلاء به اختلالات روانی مقاوم سازیم . بیمار مزمن جسمی تنها در صورتی می تواند درمان پذیر باشد که برای سلامت روانی آرامش و نشاط خود اهمیت قائل باشد. خداوند هرگزدرهای شفا و بهبودی را بر بیمار جسمی مزمن که از قدرت خداوند و توانائیهای روانی خودش ناامید است باز نمی کند. فرآوری: کهتری بخش خانواده ایرانی تبیان
نظرات شما عزیزان: